من زنده ام
سلامی دوباره
واقعا دلم نیومد که شما عزیزان از من زنده ام بی بهره باشیدبه خاطر همین یک خلاصه ای ازکتاب را درسایت کیهان
دیدم به قلم آقای علی شیرازی وتصمیم گرفتم کم کم بذارمش تو وبم
نمی دونم شایدم خوانده باشیدش ،اگر خاطرات را خوانده اید
به دوستانتان پیشنهادش کنید ازحالات ونظرات خود ازکتاب بگویید
من زندهام
کتاب «من زندهام»، خاطرات دوران اسارت معصومه آباد است. خانمآباد، خودش قلم به دست گرفته و بسیار بسیار زیبا و پرجاذبه خاطراتش را نوشته است
کتاب را که باز میکنی، تا پایان صفحه 508، یک نفس میخوانی
شب و روز، صبح زود و نیمه شب، دیر یا زود، برایت مفهومی ندارد
سه روزه کتاب را به پایان رساندم
اگر کارهای روزمره نبود، زودتر تمام میشد. گاهی 7-8 ساعت یک کله خواندم
به صفحه 128که رسیدم، علت نامگذاری کتاب را بهتر فهمیدم: سلمان به من گفت: فقط قول بده گاهی با یه نوشته ما را از سلامتیات مطلع کنی
با ناراحتی گفتم: چی؟ نوشته؟… نه نمیتونم، من کاغذ و قلم از کجا گیر بیارم
گفت: چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه میزنی. نمیخواد شاهنامه بنویسی، فقط بنویس: من زندهام
روزی هم که در 12کیلومتری جاده آبادان به اسارت نیروهای بعثی درآمد، کاغذی از او به دست افسر عراقی افتاد که روی آن نوشته بود: من زندهام
در بازجویی، همین جمله کوتاه، شد یک رمز و سندی بر علیه معصومه
پس از دو سال که از اسارت او میگذشت، صلیب سرخ یک برگ آبی به عنوان نامه فوری به او داد که روی آن فقط دو کلمه بنویسد
و برای خانوادهاش بفرستد
معصومه نوشت: من زندهام… بیمارستان الرشید بغداد
…….و